کتابداران کویر

این وبلاگ مربوط به درد و دل یک دانشجوی کتابداری است ....

کتابداران کویر

این وبلاگ مربوط به درد و دل یک دانشجوی کتابداری است ....

ترم شیش!!!

 

هوا را پنجه می سایم، میبینی نفس اطراف دستانم پیدا نیست...

 

.

 

نمیدونم چرا این ترم هیچ علاقه ای به رفتن سر کلاس ندارم

 

ترجیح می دادم بیشتر درسارو "خود خوان" پاس می کردم

 

بیشتر کتابامون با هم، "همپوشانی" دارن

 

اگر حوصلم می کشید و مثل سابق آدم پی گیری می بودم، می نشستم تک تک کتابامونو با هم  

  

مقایسه می کردم و می گفتم کدوم مطلبو تو کدوم درسا خوندیم  واقعا دیگه خسته شدم از اینکه تو  

 

 

ترم شیش همچنان در باره ی فعالیت کتابخونه و نقش کتابخونه داریم حرف می زنیم

 

از خیلی چیزا می زنیم و میایم سر کلاس، ولی اکثرا میبینم هیچ انگیزه ای واسه یاد گرفتن واسه 

 

  

بحث کردن سر کلاس  وجود نداره همه میخوایم زود تر کلاس تموم بشه

 

 من نمیدونم چرا وقتی از کلاس میایم بیرون خمیازمون قطع میشه ولی تا پامون به کلاس میرسه،  

 

 

استاد حرف نزده همه از خمیازه اشک تو چشاشون جمع میشه

 

ما واقعا دنبال چی هستیم؟ کجای کار غلطه؟

 

من چرا اینطوری شدم؟؟

 

کمی انگیزه ،کمی انرژی....

 

خسته ااااااااااااااااااااااااااااام