کتابداران کویر

این وبلاگ مربوط به درد و دل یک دانشجوی کتابداری است ....

کتابداران کویر

این وبلاگ مربوط به درد و دل یک دانشجوی کتابداری است ....

11 به در

سلام چند روز دیگه تعطیلات عید تموم میشه و دوباره باید برگردیم دانشگاه و درس و .....

خیلی هم که درس میخونیم !!!!

با خودمون گفتیم تا تعطیلات تموم نشده با خانواده یه گشتی تو تهران بزنیم و 11 ام و به در کنیم . نظر جمع رفتن به پارک ساعی بود که ماهم از آنجایی که به دموکراسی معتقدیم قبول کردیم و رفتیم.

این دخترخالم هستش ... اسمش نگاره

کلی باهم بازی کردیم . از باغ وحش هم دیدن کردیم.


بقیه عکس ها رو میتونید تو صفحه‌ی فیس بوکم به آدرس زیر ببینید.


https://www.facebook.com/media/set/?set=a.282705665140413.64621.100002029454831&type=3

سومین سال کتابدار بودن

چند روز دیگر به پایان سال 1390 باقی نمانده است. این سومین عیدی است که من به عنوان یک کتابدار از زندگی خود را سپری میکنم.



نگاهی که به این سه سال می آندازم میبینم که چه زود گذشت......

خاطراتی گاهی خوش و گاهی غمگین.....

امیدوارم که سال 91 سالی پر از شادی و خوشحالی باشد.

امیدوارم که غم و اندوه از کینه های ما برود

امیدوارم که رفتارمان بهتر از سالهای گذشته باشد و با کارهایمان دیگران را نرنجانیم.

.

.

روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده ام  این است ، زیر لب بگویید:

یادش بخیر.....

شیطنت در خوابگاه!!!

ساعت نزدیک 12شب بود تو خوابگاه بودیم که ۲نفر از بچه ها طبق دسیسه ی ناگهانی نقشه ی انهدام بنده رو کشیدند و شروع کردن به سمت من بالش پرتاب کردن ، منم کم نیاوردمو علاوه بر دفاع کردن و انجام پرتابهای دقیق و درآوردن حرص آنها پاسخ گوی دسیسه ی شوم و ننگین آنها درآن وقت شب شدم

 و از آنجا که قطره ی فلج اطفال یکی از آن دو را گویا در کودکی به موقع در حلقش نریختن اشتباهی بالشو به سمت لامپ پرتاب کرد( البته فکر کنم قطره فلج اطفال ربطی به نشونه گیری نداشته باشه ، به هر حال )

 شاهد صحنه ای شدیم که تا عمر داریم فراموش نمیکنیم 

.

 البته این حادثه هیچ خسارت جانی خداروشکر در برنداشت و مالی هم همینطور چون مسئول خوابگاه بدون اطلاع از این ماجرا یه لامپ بهمون داد. و ما تنها یک شُک بهمون وارد شد که اونم به حمدالله چند ثانیه ای بیشتر دووم نیاورد

 وما شادو خندون شب و به روز رسوندیم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده . البته عامل این اتفاق عذاب وجدان زیادی داشت که با صحبت های روانشناسانه ی بنده کاملا باعث رفع عذاب وجدان در ایشان شد.   

اینم تصاویر این حادثه:


lamp 

 

lamp3

مسئول کیست ؟ جوابگو کیست؟

میگن دانشجو امنیت جانی نداره همینه ، مثال بارزش واحد بغلی ما که چند روز پیش به علت شکسته شدن تخت بالا ، دوست ما با سر اومده پایین و قدر یک تخم مرغ (مثل برنامه ی تامو جری )سرش برجسته شده،

خدارحم کرد که این دو نفر(نفر بالایی و نفر پایینی) جون سالم از این حادثه به در بردند....


اینم یه عکس از، این حادثه ی تاریخی ِ ماندگار ِ دانشجویی ...!!!





خاطرات خوابگاه و کمبود امکانات

این اولین تجربه ی آشپزی منه که بیشتر با زور بازو درست شده تا...




به علت نبود امکانات و عدم دسترسی به تجهیزات لازم از جمله رنده ، اینجانب با ته استکان  به له کردن سیب زمینی ها به شکل کاملاً حرفه ای اقدام نمودم، البته یه رنده از واحد 9به امانت گرفتیم ولی چشمتون روز بد نبینه ، رنده که نمیشد بهش گفت، بیشتر شبیه یک تیکه آهن زنگ زده بود که برای بهداشت بیشتر به توصیه ی خودم به صاحبش بازگردونده شد.


این همون رنده ی تاریخیه که مشاهده می فرمایید:


ادامه مطلب ...